عزازیل

عزازیل

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

امروز بر حسب اتفاق فیلمی به ما نشان داده شد که تیتر اولش همین تیتر بالاست،داخل این فیلم که کمتر از سی ثانیه هم نبود یک چیزی، شَبه مشکی در آسمان ناکجا آباد یه جایی،مثلا داشت پرواز می‌کرد و یه بابای با صدای نکره اصواتی هی عربی بلغور می‌کرد(اصلا هم معلوم نبود چی می‌گه).به ما گفتم ببین معجزه آخر زمان این همون اسبی که حضرت محمد رو از مکه آورد به بیت المقدس و از اونجا حضرت عروج نموده...ما رو میگی!!!آدم شاخ در می‌آره.

ما که فیلم رو دیده بودیم این چیزی که تو آسمان بود بیشتر به دو فریم حرکتی شباهت داشت که به زیرکی به فیلم مونتاژ شده بود بعد هم که دقت کردیم رو این چیز مشکی ما رو یاد فیلم تیتان انداخت و اسب شخصیت اول فیلم که اسب سیاه با دو بال بزرگ بود که اوایل شماره اول دیالوگ داریم”این اسب پادشاه اسب هاست و رام نشدنی“بابا ملت به کجا دارین میرید این اسب رام کسی می‌شه که می‌خواد یه خدایی رو تو یونان بکشه بعد می‌گید اسب پیامبر تونِ...

هوی شما شبه روشن‌فکران،می‌خندید!فکر می‌کنید وضع شما از اون جماعت بهتره،وا مصیبت!حداقل اون ها یه باوری دارن بهش پایبندند اگه از اونجا هم ضربه بخورند میزان پای حکمت خدا شون شما چی مدعی تفکر نوین تو جامعه تون هستید،اصلا فکر کردید چرا هم چنین فیلمی باید ساخته بشه...
اصلا تا حالا فکر کردید!!!

بعید میدونم...شما به قهوه اتون برسید.

وضع شما هم فرقی با دسته دیگر نمی‌کند.فقط شما مدرن گول خوردید.

زیاد سخن گفتیم...

در پایان تمام این بحث ها یک خواهش دارم ما چه در زمین سنت ودین بازی کنیم چه در زمین مدرنیست و دمکراسی هر جفت بازنده ماییم چون زمین بازی از اول از مال ما نبوده!زمین دیانتمان را خود فروخته‌های عرب می‌گردانند و زمین مدرنیته رو غربی‌های به هویت!

 

 

عزازیل

زمستان ۹۳

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۲۱:۰۷
عزازیل

کانت امر اخلاقی را چیزی می داند که آن را همچون قاعده عامی بپذیری ، بنیان گذار اش خودت باشی ، امری که ناخوش آیند باشد و بر خلاف میل ات انجام دهی. 
بعد از این که به گمانم فهمیدم کانت چه می گوید ، سال ها نمی توانستم بپذیرم درست می گوید. چطور می شود امر اخلاقی از فعلی ناخوش آیند شخص، سر بزند؟ آن هم امری که حاضر شوی قاعده همه گیر شود؟ قانونی که خودت آن را بنیاد نهاده ای؟ 
کم کم به گمان ام کمی توانسته ام با کانت هم دلی پیدا کنم.
وقتی واکنش دیگران را مقابل رفتار اخلاقی ات می بینی ، وقتی موفقیت های دیگران را که سر سوزنی به اخلاق پایبند نیستند می بینی ، وقتی سرزنش و نگاه ملامت بار دوستان را تحمل می کنی ، آن وقت فعل اخلاقی ناخوش آیند می شود.
انگار ادیپ که در هر حال قربانی بود ، قربانی هستی . فرقی نمی کند به تبس گریخته باشی تا تقدیر شوم خدایان را بی اثر کنی یا در خانه ات چشم به راه تحقق آن تقدیر شوم بنشینی . اخلاق تقدیر شوم ات می شود. اگر طبق آن زندگی کنی در قفسی ، اگر آن را زیر پا بگذاری در قفسی. قفس اول را دیگران برایت می سازند ، قفس دوم را خودت.
1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۲ ، ۰۲:۵۰
عزازیل

فرشته به زمین آمد،می‌خواست انسان را به‌شناسد.

با انسان نشست،با انسان برخاست.

تا بغضی گلویش را گرفت،مجنون شد،مثل پرنده‌ای در قفس.

آتشی برپا کرد و بال‌هایش را سوزاند.

رو به آسمان کرد و گفت:نمی‌خواهم فرشته باشم.

پاسخ آمد:چرا؟

گفت:می‌خواهم آزاد باشم حتی اگر کافر پندار شوم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۲ ، ۱۷:۲۲
عزازیل

زمستان بود اما به جای برف شکوفه از آسمان می‌بارید

 بی‌آن‌که در آسمان درختی روییده باشد.

دیگر زمستان سرد نبود.

دیگر زمستان،زمستان نبود.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۱۷
عزازیل

شب در خواب درویش‌ی را دیدم

پس طلب حکمتی از سوی‌ِش شدم

گفت همراه‌ام بیا.....

بعد به صحرایی رفتیم که فقط درخت طاق‌ی در آن می‌زیست.

او برگ‌ی از درخت را به من نشان داد که رویش شب‌نم‌ی می‌زیست،

گفتم این چه حکمت‌ای است.

گفت:نه ابری نه رودی پس این شب‌نم حاصل چیست؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۵۶
عزازیل