عزازیل

عزازیل

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

۱۱ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است

فرشته به زمین آمد،می‌خواست انسان را به‌شناسد.

با انسان نشست،با انسان برخاست.

تا بغضی گلویش را گرفت،مجنون شد،مثل پرنده‌ای در قفس.

آتشی برپا کرد و بال‌هایش را سوزاند.

رو به آسمان کرد و گفت:نمی‌خواهم فرشته باشم.

پاسخ آمد:چرا؟

گفت:می‌خواهم آزاد باشم حتی اگر کافر پندار شوم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۲ ، ۱۷:۲۲
عزازیل

شب در خواب درویش‌ی را دیدم

پس طلب حکمتی از سوی‌ِش شدم

گفت همراه‌ام بیا.....

بعد به صحرایی رفتیم که فقط درخت طاق‌ی در آن می‌زیست.

او برگ‌ی از درخت را به من نشان داد که رویش شب‌نم‌ی می‌زیست،

گفتم این چه حکمت‌ای است.

گفت:نه ابری نه رودی پس این شب‌نم حاصل چیست؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۵۶
عزازیل

اتوبوس مثل همیشه کنار سرویس بهداشتی توقف کرد.

من هیچ‌گاه از آن استفاده نمی‌کردم،اما این‌بار نتوانستم.

به سراغش رفتم.

برام جالب بود،روی دیوارهاش جملاتی نگارش شده بود،

که بویی اعتراض می‌داد.

اعتراض به سیاست،اجتماع و...

اما چرا این‌جا...

جایی که انسان بی‌فایده‌هاش را به دور می‌اندازد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۴:۱۲
عزازیل

در گذشت فریاد چنان سنگین و جانسوز است

 که به دشواری به باور می‌نشیند.

ولی در برابر تقدیر حضرت تمدن چاره‌ای جز تسلیم نیست.

این ماتم جان گداز را به بشریت صمیمانه تسلیت عرض نموده

و برای آنان صبر طلب می‌کنم،باشد که از خواب غفلت بیدار شوند.

           یادش گرامی‌باد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۱۰
عزازیل

اتهام وارده به شما قتل‌عام است،

قبول دارید؟

بله،اما من برای زنده ماند می‌کشم چون باید تغذیه کنم.

تو برای زنده ماندن فقط به یک گوسفند نیاز داری،

پس بقیه را چرا می‌کشی؟

آخه یک گرگ همیشه در سوگ رفیقش می‌ماند،

نخواستم گوسفند‌ها هم مثل خودم عذاب بکشند.

عذاب!آن‌ها گوسفند‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۰۹
عزازیل